نمیدونم چقد آزار و اذیتش کردم با کارام،که گریه هام دلشو نمیسوزونه!بالاخره خداست.از هیشکی انتظار نداشته باشم،ازش که باید انتظار داشته باشم!ولی خدایا درسته گاهی میگم که ازت ندارم ولی دارم...چی میشه فقط اگه میشه حداقل تو نازمو بکشی...حالا که از بنده هات بخاری بلند نمیشه!
امیدوارم اگه عمری بود و اون اتفاقی که دلم خواست افتاد،بیام و با نوشتنم ثببببتش کنم:)
البته اومدوارم خیر باشه و قابل ارج...
به امیدت گل مهربونم!ببخشید گاهی زیادی خودمونی میشم،خدا جوووووونم!:)
برچسب : نویسنده : yebazande بازدید : 182